محمدآبتین محمدآبتین ، تا این لحظه: 14 سال و 4 روز سن داره

تنها بهانه برای زندگی

تشخیص رنگ قرمز /گم کردن کلید قفل فرمان ماشین و ناراحتی شدید مامان

دیروز داشتیم تلویزیون می دیدیم تا دوتا خانمی که توی فیلم بازی می کردن و هردوشون لباس قرمز تنشون بود رو دیدی گفتی مامان منم می خوام مش اینا لباش قِ مز بپوشم (مثل اینا لباس قرمز بپوشم ) و از اونجایی که همیشه لباسهای بزرگتر از سنت توی کمدت آماده بزرگ شدنت هست خوشبختانه یه دستش هم قرمز بود و بهت دادم و پوشیدی و کلی هم لذت بردی                                 گم کردن کلید قفل فرمان ماشین توسط گل پسری امروز صبح زود طبق معمول روزهایی که مدرسه دارم و از صبح ساعت5:45 بیدار می شم تا بتونیم تورو تا غرق خوابی ببریم خونه ی مامان جون بید...
29 مهر 1391

پوشیدن شلوار

دیروز یاد گرفتی شلوارت رو خودت بپوشی البته یکبارشو درست پوشیدی و بار دوم هر دوتا پاتو کرده بودی توی یه لنگه ی شلوار و با داد و بیداد ازم کمک می خواستی                                    البته قبلا هم یکی دوماه پیش این کار رو از سنای خاله یاد گرفتی و انجام دادی ولی دوباره یادت رفت .                           راستی دیشب بابا از ماموریت اومد و باز...
26 مهر 1391

همه رو بندازدور

چند روزه که موتورت خراب شده وتوی یه مغازه  چشمت افتاده به یه موتور بچه گونه ی شیک که آینه داشته حالا چند روزه که بهانه شو می گیری و هی می گی موتور آینه بخر امروز هم موقع خواب طبق معمول ناز اومدنهات می خواستی ناز کنی برا همین اولش کلی داد منو در آوردی بعد هم اعلام فرمودید : این موتورمو بنداز دور سه چرخه ماشینا همه رو بنداز دور فقط اسبمو بزار موتور به ای قشنگی و بنداز دور نمی خوامش موتور آینه بخر                                        ...
23 مهر 1391

مشکلی که برای کامپیوترمون پیش اومد

راستش چند هفته پیش مودم Adsl سیستممون مشکل پیدا کرد بردیمش برا شرکتی که خریده بودیم گفت مشکل از مودم ما نیست مشکل از سیستم شماست سیستم رو هم برده بودیم بهشون نشونش دادیم دوساعت تمام با مودم ور رفتند به جایی نرسیند افتادن به جون سیستم من بیچاره و اینقدر RAM و چیزای دیگه رو دست زدند تا به این نتیجه رسیدند که مودمشون مشکل داره تو هم با من و بابا بودی محمد(پسر همسایه مامان جون که بهش خیلی ارادت داری ) هم با مابود القصه تمام اون سه ساعتی که ما رو توی شرکت معطل کردند صبورانه قدم زدی ،نشستی ،از مبل و صندلی هاشون بالا و پایین پریدی تا اینکه بالاخره گفتند مودم مشکل داره و یه مودم نو بهمون دادند و البته 60 هزار تومان ناقابل دیگه هم ازمون پول گرفتند و ...
21 مهر 1391

هر روز یه جایزه

این روزها به ازای هر کار خوبی که انجام میدی می گی بابا برام جایژه می خیه؟؟؟؟؟؟؟ بیچاره بابا !!!!هر روز یه جوری سوال جوابش می کنی   هر وقت از در میاد  باید یه چیزی باهاش باشه آخه می پری سمتش و می گی باباچی خییدی (خریدی)؟                                             یه هفته ای می شه یاد گرفتی از صندلی برای پی پی استفاده کنی و به ازای هر بار استفاده می پرسی بابا جایژه می خییه ؟؟؟؟   &...
20 مهر 1391

رفتن خاله نرگس و گریه الکی آبتین

ا مروز خاله نرگس با دوتا دخترهاش(سنا و سارینا) قرار بود برگردن خونشون               از صبح زودباوجود اینکه مدرسه داشتم (تمام تابستون مدیرمون منو کشوند مدرسه چون پستم اجرایی بود ) نرفتم و رفتیم پیششون ساعت 9 و خورده ای بود که به دائی حسین زنگ زدیم که می تونه بیاد خاله رو ببره یا نه و اون گفت ماشینم در حال تعمیر و صبر کنید تا بیام اصلا خودم تا خود کرمان می برمشون بقیشو بابای سارینا بیاد ببرتشون اما خاله نرگس دلش شور می زد و به من گفت مارو برسون ترمینال با اتوبوس میریم                &nbs...
28 شهريور 1391

بریم پیش دکتر

امروز جمعه بود صبح از خواب که بیدارشدی حالت خوب نبود مرتب می گفتی دلم دد می کنه بییم پیش دکتُ                                                  یه کم بهت جوشونده ی نبات دادم اما متاسفانه بالا آوردی و داد و بیدادت بیشتر شد چند بار حالت بد شد دوست نداشتم امروز که هیچ دکتری پیدا نمی شه ببرمت بیمارستان اما ساعت 12 ظهر ناچار شدیم و بردیمت  به قول خودت بیستان تان تان (بیمارستان)   &nbs...
24 شهريور 1391
1